جدول جو
جدول جو

معنی شب کاری - جستجوی لغت در جدول جو

شب کاری
کار کردن در شب
تصویری از شب کاری
تصویر شب کاری
فرهنگ فارسی عمید
شب کاری
(شَ)
عمل شب کار. رجوع به شب کار شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آب کاری
تصویر آب کاری
شغل و عمل آب کار، آب دادن فلزات، محلی که در آن آبکاری می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلب کاری
تصویر طلب کاری
بستانکاری، خواستاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب کار
تصویر شب کار
ویژگی که در شب کار می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلب کاری
تصویر قلب کاری
شغل و عمل قلب کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
کم کار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب باره
تصویر شب باره
شب دوست، زن بدکار و هرزه گرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چوب کاری
تصویر چوب کاری
کسی را با چوب زدن، کتک زدن کسی با چوب، کنایه از شرمسار ساختن با محبت بیش از حد، شغل چوب کار، نجاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب بازی
تصویر شب بازی
نوعی بازی و نمایش که عروسک ها را از پشت پرده یا خیمۀ کوچکی به وسیلۀ رشته یا مفتول به حرکت درمی آورند، خیمه شب بازی
کنایه از مکر، حیله، نیرنگ
شعبده بازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشت کاری
تصویر کشت کاری
زراعت، حرفۀ زارع، کشت کاری، کشاورزی، کشت و زرع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گچ کاری
تصویر گچ کاری
شغل و حرفۀ گچ کار، خانه ای که با گچ سفید کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
حالت و کیفیت شب کور، نوعی بیماری و آن چنان است که بیمار در روشنایی روز به خوبی بیند و به کار خود مشغول باشد در صورتی که اول غروب آفتاب و هنگامی که هنوز بس تاریک نشده است و شخص سالم تواند خوب ببیند و بخواند و بنویسد، بیمار مبتلا دیگر اشیاء را تشخیص ندهد و حتی به زحمت بتواند رفت وآمد نماید. این نشانه ها از کودکی در وی هست و هر چه بیمار بزرگتر شود بر شدت آن افزوده گردد تا جائی که در حوالی پنجاه شصت سالگی به کلی نابینا شود. این بیماری در نتیجۀ ورم شبکیۀ نقطه نقطه ای به وجود می آید. (از بیماریهای چشم و درمان آن ص 459 و 461)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
کسی که در شب کار کند. کارگر شب کار، در تداول عامه، لوطی، زن که تن به بدکاری داده باشد و بدکاری کند. زن که شباهنگام با بیگانه خسبد. که همبستر مردی بیگانه شود
لغت نامه دهخدا
بیک شغل اشتغال داشتن هم شغلی، رقیب یکدیگر بودن، شرکت بادیگری در کاری و شغلی. یابه هم کار (همکار) دعوت کردن، از کسی خواستن تا در کاری و شغی شخص را یاری کند
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و شغل گل کار. عمل و شغل گل کار کاشتن و عمل آوردن و تربیت گلهای مختلف زینتی در باغ و باغچه و گلدان، گل و بوته که روی پارچه دیوار و مانند آن ایجاد کنند نقش و نگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گچ کاری
تصویر گچ کاری
عمل و شغل گچ کار ساختن خطوط و گل و بته از گچ بر دیوار و سقف اطاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
کم تجربگی ناشیگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب باره
تصویر شب باره
شب دوست، زن بد کار زن هرزه گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد کاری
تصویر بد کاری
بد کرداری بد عملی بد فعلی بد فعالی، شرارت، فسق فجور زنا لواط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبکاری
تصویر شبکاری
عمل شبکار کار کردن در شب
فرهنگ لغت هوشیار
کار شکنی، شکست دادن بطعن، سخن بی صرفه گفتن بیهوده گویی، بی عزت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب باره
تصویر شب باره
((شَ رَ یا رِ))
شب دوست، زن بدکاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گل کاری
تصویر گل کاری
عمل یا فرایند کاشتن و پرورش گل، جایی که در آن گل کاشته اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم کاری
تصویر هم کاری
هم شغلی، شرکت با دیگری در کاری و شغلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبهکاری
تصویر تبهکاری
جنایت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
Underemployment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی کاری
تصویر بی کاری
Joblessness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شیب داری
تصویر شیب داری
Steepness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
subemprego
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
Unterbeschäftigung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
niedostateczne zatrudnienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
неполная занятость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
неповна зайнятість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
subempleo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی